خوبه که هستی خانم دکتر نشد!
سلام کوچولوی خودم یه موقع هایی به احساست نسبت به خودم شک می کنم - زمانی که انتظار محبت بیشتری از سمتت دارم ولی با بی توجهی مواجه میشم!!!! پیش اومده مثلا" موقع گریه ی من ؛ از خودت بی تفاوتی نشون می دی حالا نمی دونم نمی خوای اظهار کنی یا اینکه توی اون شرایط واقعن واست مهم نیس!! و گاهی اوقات اونقد با من همدردی می کنی که خودت هم میزنی زیر گریه....... قضیه دیروز هم باعث شد که الآن که کمی حالم بهتره دست به قلم شم. الآن حداقل توان فشردن کلیدهای کیبورد رو دارم!! دیروز نزدیک بود کاردستت بدم مامانی . زمانی که با فشار بسیار پایین رفتم درمانگاه . شما و بابا هم باهام بودین. دکتربه مامان گفت من فقط متعج...
نویسنده :
مامانی
12:09
عید دیدنی خونه دایی محمد
سلام آخرین عکسهایی که ازت گرفتم مربوط میشه به عید دیدنی خونه دایی محمد. روزهایی که با دایی مجتبی هماهنگ شده بودیم و باهم گشت و گذار می کردیم. شما با سینا جون شیطونی میکردین و حسابی بهتون خوش میگذشت..... ای جونم چه دوستای خوبی!!!!!!!!!!! زمانی که هستی به مامان میگه : مامانی میخام یه عکس نوس (لوس) داشته باشم بعدش این جوری ژست میده!!!!!!!!!!! هستی جون کنار هفت سین زن دایی . که بعید میدونم سال دیگه به این راحتی بتونه هفت سین بچینه!! چون اون موقع نی نی ش دنیا اومده و اوج کنجکاوی ایشون دقیقا با سال نو تقارن پیدا میکنه!!!! خدارو شکر ...
نویسنده :
مامانی
1:51
عید دیدنی
عزیز دلم سلام روز سوم عید به خونه دایی مجتبی رفتیم - شما از دیدن سینا خوشحال بودی و سینا زودی عیدی شما رو آورد و داد دستت!! قربونتون برم که دنیاتون اندازه قلبهاتونه...... روز بعد همسایه مون " وانیشا " دوست گرامی و محترم شما واسه عید دیدنی پیش مون اومد. ازتون خواستم که دستاتون رو زیر چونه بذارین و ژست بدین که به این شکل دراومد!!!! ...
نویسنده :
مامانی
2:33